کتاب تیره



 

فلمینگ ،یک کشاورز فقیراسکاتلندی بود.
یک روز در حالی که به دنبال امرار معاش خانواده اش بود، از باتلاقی در آن نزدیکی صدای درخواست کمک را شنید،
وسایلش را بر روی زمین انداخت و به سمت باتلاق دوید. پسری وحشت زده که تا کمر در باتلاق فرو رفته بود، فریاد می زد و تلاش می کرد تا خودش را آزاد کند.

ادامه مطلب

مردی با دوچرخه بـه خط مرزی می‌رسد، او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد، مامور مرزی می پرسد: در کیسه ها چه داری؟” او می‌گوید: شن”

 

مامور وی را از دوچرخه پیاده می کند و چون بـه او مشکوک بود، یک شبانه روز وی را بازداشت می کند، ولی پس از کنترل فراوان، واقعاً جز شن چیز دیگری نمییابد. بنابر این بـه او اجازه عبور می‌دهد.

ادامه مطلب

پرستار یک صندلی برایش آورد و سرباز توانست کنار تخت بنشیند. تمام طول شب آن سرباز کنار تخت نشسته بود و در حالیکه نور ملایمی به آنها می تابید، دست پیرمرد را گرفته بود و جملاتی از عشق و استقامت برایش می گفت. پس از مدتی پرستار به او پیشنهاد کرد که کمی استراحت کند ولی او نپذیرفت.

ادامه مطلب

 

ﺭﻭﺯ ﻪ ﺣﺎﻓﻆ از دنیا می‌رود ﺑﺮﺧ ﻣﺮﺩﻡ ﻮﻪ ﻭ ﺑﺎﺯار ﺑﻪ ﻓﺘﻮﺍ ﻣﻔﺘ ﺷﻬﺮ ﺷﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺧﺎﺑﺎﻥ می‌ریزند ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺩﻓﻦ ﺟﺴﺪ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺭ ﻣﺼﻼ ﺷﻬﺮ ﻣ‌ﺷﻮﻧﺪ، به این ﺩﻟﻞ ﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﺍﺏ‌ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺑ‌ﺩﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﺒﺎﺪ ﺩﺭ ﺍﻦ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻦ ﺷﻮﺩ.

ادامه مطلب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مجله آپدیت | Update.mag آگهی ساز داروخانه هنگام TOPTAEKWONDO NEWS-خبرنامه تاپ تکواندو رهپویان علم و دانش melodytbaran خريد لوازم آشپزخانه parvinpl salardevilking دانلود آهنگ جدید