مردی با دوچرخه بـه خط مرزی می‌رسد، او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد، مامور مرزی می پرسد: در کیسه ها چه داری؟” او می‌گوید: شن”

 

مامور وی را از دوچرخه پیاده می کند و چون بـه او مشکوک بود، یک شبانه روز وی را بازداشت می کند، ولی پس از کنترل فراوان، واقعاً جز شن چیز دیگری نمییابد. بنابر این بـه او اجازه عبور می‌دهد.

ادامه مطلب

داستان الکساندر فلمینگ

داستان دید محدود

داستان پیرمرد بیمار انتظار پسرش

داستان خاکسپاری حافظ

بـه ,مامور ,وی ,مرزی ,کیسه ,دوچرخه ,وی را ,بـه او ,می کند، ,بازداشت می ,کند، ولی

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

internetrooz من دیگری هستم کتاب تحقیق در معانی و بیان و فنون ادب فارسی پیام نور Easy English saha3228 adabiat7 دیگچه tanbo شرکت افشار معرفی انواع اسپری و ژل های تاخیری